حسن گایینی
-
عشق سنگم می زند!
عشق سنگم می زند!تا قیامت می شمارم ای زلیخا مرد باش…شاینده زیبا آه…آزمندمآرزو راگوهرِ همزادِ پنهاندر وقارِ شیریِ کردارِ شهوتشور…
بیشتر بخوانید » -
لذت هایم خیالی اند و رنج هایم همه واقعی !
لذت هایم خیالی اند و رنج هایم همه واقعی ! آسمان… با شت و پت و هیاهوی عجیبی ابر کبودش…
بیشتر بخوانید » -
زیبا بودنت هنر نیست…
زیبا بودنت هنر نیست… قشنگی با تو بازی می کند چشمهانم را نوعی دیوانگی تصوّر کن تأویلی… ساده از تن…
بیشتر بخوانید » -
اگر عصرِ پا به غروبی…
اگر عصرِ پا به غروبی… در بیراهه های شهر دستت را بگیرم تا لبخندم مشت مرا باز کند و تو…
بیشتر بخوانید » -
راز و نیاز من
راز و نیاز من بالا بلندِ نقش بازِ من دلا دیدی چه کرد؟ عیان کرد راز من… به خیر ساقی…
بیشتر بخوانید » -
از پشتِ دلم…
از پشتِ دلم… عشق مرا می پرسد چنان خشمناک که عادت من است چنان رام که عادت او سر بر…
بیشتر بخوانید » -
از دهان من سنگواره ای زهر آگین…
از دهان من سنگواره ای زهر آگین… پریشان خزید شب شرجی میل خوردن ندارد آیا یارای رقصیدنت هس ………. ✍…
بیشتر بخوانید » -
زنجیر بسته را عقل و جان رهاست
زنجیر بسته را عقل و جان رهاست هیچ چیز مرا عاجز نمی کند اگر از چشمانم تمنّا شود دور تو…
بیشتر بخوانید » -
دیگر ترسیم مرگ کافی نیست
دیگر ترسیم مرگ کافی نیست من از… رافائل تبعیّت می کنم ! تو در لبهٔ زمین ـ تماشا … باش…
بیشتر بخوانید » -
بپرس… از پنجره ها
بپرس… از پنجره ها از قاب های بی قوارهٔ ـ تنهایی ـ … قبول می کنم هرگز تو را، در…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود… دو تا نبود
یکی بود… دو تا نبود خیال تو بود و منو شب و ماه قصّهٔ ماه و پری… تو بغضِ باریک…
بیشتر بخوانید » -
صدای… رنگ ها را می شنوم !
صدای… رنگ ها را می شنوم ! و دستی که… چتر مرا میان باران بست پیرهنم از آغاز ژنده بود…
بیشتر بخوانید » -
باغ را برای باغبان دلت ببین
گفتی… باغ را برای باغبان دلت ببین کاروان را برای راهزن دلت… ـ غارت کن سپس من… درکنف غار تو…
بیشتر بخوانید » -
-
-
و تو آمدی….
و تو آمدی با ـ بومی سپید ! میان رنگ ها… آفتابی ابری سوخته ای باد وزید تیره… ـ رنگارنگ…
بیشتر بخوانید » -
برده های فحش دهانم
برده های فحش دهانم زبان در می آورد کبوتری میان تباهی پنجره… هنجار دوشیزه ای در مرگ شراب شب تاب…
بیشتر بخوانید » -
چه کوه نرمی شده ام سکوت پر طپش بر دلم…
چه کوه نرمی شده ام سکوت پر طپش بر دلم… نه پرتو خونین غروب، نه سایهٔ ظلمت ابرها وقتی دنیا…
بیشتر بخوانید »