از : علیرضا آهنگران
خداحافظی
یارسفرکرد و چشم خیره به پیراهنش
دوربود از خزان گل گلی دامنش
آمدنش وه چه دیر،رفتنش اما چه زود
آه چه افسانه بود آمدن و رفتنش
تا که نگوید مرا مهلت دیدار نیست
ساکت و پنهان روم وقت خرامیدنش
79/6/15
از : علیرضا آهنگران
خداحافظی
یارسفرکرد و چشم خیره به پیراهنش
دوربود از خزان گل گلی دامنش
آمدنش وه چه دیر،رفتنش اما چه زود
آه چه افسانه بود آمدن و رفتنش
تا که نگوید مرا مهلت دیدار نیست
ساکت و پنهان روم وقت خرامیدنش
79/6/15