سال ها بعد…
من مردی که حوصله ای هیچ عاشقانه ای را ندارد.
هیچوقت با همسرش زیر باران خیس نمی شود.
آرزو نمی کند…
شب ها که زنش خوابید،
آرام بدون اینکه او بفهمد از تخت بلند می شود،
لباس مشکی خودش را می پوشد و به خیابان می زند…
سیگار می کشد و مست در خیابان قدم می زند…
سال ها بعدِ تو…
مرد سیگاریِ شب گردی می شوم که همسرش هیچوقت خوشبختی را نمی چشد…
سال ها بعد، مرد بی حوصله ای می شوم…!
“محمدحسین ایزدی”