از تو ميخوانَم ولی
بی تو بودَن سَهمِ ماست
کَس ندانَد رازِ من
ارمَغانِ قصه های مَن کُجاست ؟
می رَوی از پیشَ من
بی تو غَمگین می شَوَم
مانده ام با بی کَسی
از دلُ از قصه هایت می رَوَم
اتِفاقِ قصه های خوبَ من
آمَدَم گُفتَم نرو می خواهَمَت
ناگَهان رفتى دِلَم آشُفته شُد
رفتیُ من در خیالم دارَمَت
باختم آخَر تو را
ساختَم با بی کسی
سوختَم با رفتَنَت
مُنتَظِر ماندَم بگو کی میرسی ؟
انتظارُ انتظار
آخر راه من ست
بی تو تنها تَر شُدم
رفتیُ این آخَرِ جانِ مَنَ ست
از : احمد طیبی