سمفونی مهتاب از محمد جوکار
سمفونی مهتاب
زنی را میشناسم ، در خیالم هاله ی مهتاب می بارد
و از ژرفای پنهان نگاهش ، ماه بر مرداب می بارد
و گاهی از نگاهش سیب می چینم ، برای دفتر شعرم
و از بی تابی چشمش ، شمیم خنده ی نایاب می بارد
طوافش می کنم ، در خلسه ی زیباترین رویای سرشارم
شهاب چشمهایش ، بر قنوت خلوت محراب می بارد
نگاه او تماشایی ترین شعر منست در عاشقانه ها
و از سنتور باران نگاهش ، نغمه ی مضراب می بارد
و تفسیر نگاه او ، پر است از شوق آواز شقایق ها
و از آرامش ترد لبانش ، خنده ی جذاب می بارد
زنی را میشناسم در انارستان چشمش صد غزل جاریست
و از رنگین کمان آرزویش ، واژه ی شاداب می بارد
اهورای حضورش جلوه گاه بی دریغ عشق و امید است
و از سمفونی آرامش او ، بوسه ی بی تاب می بارد
و من در خلوت “یاس خیال”ش خواب گندمزار می بینم
و او بر دامن نیلوفر احساس من مهتاب می بارد.
م.ج.یاس خیال .1395.05.17
سایر اشعار ایشان را از کافه شعر بخوانید.