کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود کاظم بهمنی از کافه شعر
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود
آتشی بودی و هر وقت تو را می دیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید
خیره بودم به تو و جرأت لبخند نبود
هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله؛ تقصیر تو هرچند نبود !
شدم از «درس» گریزان و به «عشقت» مشغول بین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبود
مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت
جای آنها که به دنبال تو بودند نبود
بعد از آن هر که تو را دید رقیبم شد و بعد
اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود
آه ای تابلوي تازه به سرقت رفته!
کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود
#كاظم_بهمني?
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود کاظم بهمنی از کافه شعر
سایر اشعار کاظم بهمنی را از کافه شعر بخوانید.