عربده ی سرما از محمد جوکار در کافه شعر
قایقم کو ؟ که به آشوب کشم دریا را ؟
انتظاری ، به بلندای شب یلدا را ؟
کوچه هایی که بدون تو همیشه تاریک
مرگ تدریجی و نابودی رویاها را ؟
آخرین رهگذر و حنجره ای بغض آلود
کوچ تا قعر پریشانی غم افزا را ؟
یکطرف ثانیه هایی ، به بلندای بغض
یکطرف پرسه زدن ، در مِه ناپیدا را ؟
باور خیس من و پنجره ی رو به غروب
غصه ی برکه و تنهایی پابرجا را ؟
آخرین دغدغه و آنچه نباید می شد
پشت دروازه ی تردید تو و حاشا را ؟
سیلی سرد غروری ، که فرو ریخت و برد
خاطرات من و رویای شقایق ها را ؟
پیکر زخمی من ، پشت حصار باور
کی تحمل کند این عربده ی سرما را ؟
با کدام چشم ببینم ، به کدامین ترفند
پشت پرچین غروب ، منظره ی فردا را ؟
با فروپاشی یک قلب ، پس از رفتن تو
چه کسی شانه زند ، زلف شب یلدا را ؟
قصه ی ” یاس خیال ” ی که دوباره پژمرد
قایقم کو ؟ که به آشوب کشم دریا را ؟
عربده ی سرما از محمد جوکار در کافه شعر
سایر اشعار محمد جوکار را از کافه شعر بخوانید.