رویای معکوس غزل زیبای محمد جوکار از کافه شعر
تب داغ و صدای پای کابوس
من و یک کلبه ی خاموش و فانوس
و چشمانی که خیس از بغض سنگین
و تقدیری همه از جنس افسوس
میان هق هق تنهایی من
که پیچیده صدای زنگ ناقوس
عجب ساز و نوایی دارد این چنگ
صدایی خسته و همواره مایوس
مرور خاطرات با تو بودن
پر از تنهایی و رویای معکوس
رویای معکوس غزل زیبای محمد جوکار از کافه شعر
سایر شعر های محمد جوکار را از کافه شعر بخوانید.